جنگ شناختی و مهندسی افکار عمومی در میدان رسانه‌ای ✍عباس خزلی

ماناسپهر - عباس خزلی - در دنیای امروز، رسانه‌ها نه‌تنها ابزار اطلاع‌رسانی بلکه مهم‌ترین میدان نبرد برای مدیریت ادراکات و ذهنیت‌ها هستند. در فضای پیچیده و چندلایه «جنگ شناختی»، دشمنان یک ملت تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از تکنیک‌های رسانه‌ای، ادراک عمومی را از واقعیت‌ها منحرف کرده و بذر یأس، بی‌اعتمادی و ناامیدی را در دل جامعه بکارند.

به گزارش ماناسپهر، این جنگ، خاموش است اما تأثیرات آن عمیق‌تر و ماندگارتر از جنگ‌های نظامی است؛ چرا که هدف آن نه از بین بردن زیرساخت‌ها بلکه فروپاشی ستون‌های روانی و اعتقادی یک ملت است. در این میان، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی به ابزاری راهبردی در دست دشمن تبدیل شده‌اند که با برش دادن گزینشی اخبار، برجسته‌سازی نقاط ضعف، و حذف عامدانه موفقیت‌ها، تصویر سیاهی از کشور و آینده آن ترسیم می‌کنند.

*بازتاب وارونه واقعیت‌ها
همان‌طور که در متن اشاره شده، وقوع یک جنایت فردی در گوشه‌ای از کشور به ابزاری برای اثبات ناکارآمدی کل نظام تبدیل می‌شود. این در حالی است که مشابه یا حتی شدیدتر از این نوع جرائم در غرب با آمارهای بسیار بالاتر رخ می‌دهد اما هیچ‌گاه رسانه‌های غربی آن‌ها را به ناکارآمدی حاکمیت نسبت نمی‌دهند.

در مقابل، اقدامات شگرف امنیتی و اطلاعاتی کشور که گواه روشنی بر اشراف و اقتدار نهادهای امنیتی است، در بهترین حالت، یا بایکوت خبری می‌شود یا با تردید و تحقیر بازنمایی می‌گردد. این پدیده نشان می‌دهد که رسانه‌های معاند، مأموریتی دارند: بزرگ‌نمایی شکست‌ها، سانسور پیروزی‌ها.

*نقش غفلت‌بار برخی از نیروهای خودی
نگرانی مضاعف آن‌جاست که برخی از نیروهای همسو با انقلاب و نظام، به دلیل نداشتن سواد رسانه‌ای و تحلیل سیاسی، ناخواسته تبدیل به بلندگوی پروپاگاندای دشمن شده‌اند. آنان با بازنشر گسترده اخبار منفی، تحلیل‌های ناامیدکننده و بدون در نظر گرفتن چارچوب کلی جنگ رسانه‌ای، همان هدفی را دنبال می‌کنند که دشمن طراحی کرده: القای ناامیدی، تضعیف اعتماد ملی و مشروعیت‌زدایی از حاکمیت.

*ضرورت بازتعریف استراتژی رسانه‌ای
در چنین شرایطی، صرف گلایه و انتقاد از رسانه‌های معاند کافی نیست. جبهه رسانه‌ای انقلاب نیاز به بازتعریف استراتژی دارد. چند محور کلیدی عبارت‌اند از:
۱. ارتقای سواد رسانه‌ای عمومی، به‌ویژه در میان نیروهای دلسوز و متعهد؛
۲. ایجاد شبکه گسترده اطلاع‌رسانی هوشمند برای تولید و توزیع روایت‌های موفقیت‌آمیز نظام در قالب‌های متنوع و جذاب؛
۳. شناخت دقیق از الگوهای عملیات روانی دشمن و طراحی پادروایت‌های قوی و تاثیرگذار برای مقابله با آن؛
۴. استفاده فعال از ظرفیت هنرمندان، فعالان فرهنگی، و چهره‌های تاثیرگذار اجتماعی برای انتقال امید و واقع‌نگری به جامعه.

*می توان اینگونه نتیجه‌گیری کرد که
امروز آنچه در معرض خطر قرار دارد، نه صرفاً چهره سیاسی نظام، بلکه روان عمومی جامعه و امید به آینده است. جنگ شناختی دشمن با زبان رسانه و تصویر کار می‌کند؛ با گزینش و تکرار، با سکوت و برجسته‌سازی. مقابله با این جنگ نیازمند بسیج همه‌جانبه فکری، فرهنگی و رسانه‌ای است.

تا زمانی که روایت‌های خودی خاموش، و بلندگوهای دشمن در خانه‌ها روشن باشند، پیروزی در این نبرد ناممکن خواهد بود. آنچه لازم است، نه فقط افشاگری علیه دشمن، بلکه بازسازی جبهه رسانه‌ای خودی و احیای «روایت امید» بر بستر واقعیت است.